سفارش تبلیغ
صبا ویژن
من یک خبرنگارم با کلی دغدغه ...
شنبه 92 شهریور 23 :: 5:47 عصر :: نویسنده : اعظم وثوقی

سلام

چند ماه حدودا فقط چند ماه قبل درگیری های سوریه من اون جا بودم و وضعیت کشورشون حالت امنیتی داشت...

بازارهای روز اطراف حرم حضرت زینب رو تعطیل کرده بودند به سبب احتمال بمب گذاری در حرم حضرت زینب و یکی دو تا شهر که درگیری بود ما رو نبردن ...

حرم حضرت زینب رو هم شب ها ساعت 9 می بستن و سریع همه رو بیرون می کردن!!! حتی حیاط حرم رو هم زنونه مردونه کرده بودن و مامور خانم و اقا جدا گذاشته بودن!

نمی دونستم یه روزی این درگیری ها این قدر جدی میشه!

ولی دمشق امن بود

ما لبنان هم رفتیم چند تا شهر دیگه سوریه هم که تو راهمون بود امن بود...

سوریه یه کشور نه چندان مدرن ولی اروم بود که توی خیابون های دمشق ساختمان های قدیمی بسیار قدیمی حتی 400 ساله می دیدی! حتی یه هتل داشت که قدمت ساختمونش این قدر بود ! کمی شبیه اسپانیا و ایتالیا!

 

من دوبار سوریه رفتم !

بسیار سفر شیرینی بود و قصد کرده بودم حتما سالی یکی دو بار برم و قرار بود بهار هم برم در واقع ابان ماه رفته بودم و می خواستم بهار هم برم ولی از همون موقع درگیری ها شدت گرفت و سفرها لغو شد

وقت تو اخبار از زینبیه و شام و حرم حضرت رقیه میگن و تصویر نشون میدن من کاملا میدونم کجا رو میگن !!!

خیلی دلم می سوزه!!!!!!!

خدا میدونه تو دلم عزای عمومی بود اون وقتی که امریکا رسما تهدید به حمله کردددددددد و آتیشی به دلم زد که تا چند روز بغضی تو گلوم بود!!!!

اخه تکفیری ها و وهابی ها هنوز نوتنستن تعرضی به حرم حضرت زینب و حضرت رقیه کنن

اگر امریکا نیروهاشه بریزه تو سوریه معلوم نیس باز بچه های مدافع حرم بتونن جلوی تکفیری ها دوام بیارن!!!

تو اخبار که میگه معمولا اطراف زینبیه درگیری هست!!

زینبیه خیلی بزرگ نیست

وااااااااااااای اون روزی که خبر تهدید تکفیری ها رو شنیدم که می خوان به قبر حضرت زینب جسارت کنن تا چند روز گیج بودم حال بدی داشتم

مدام از امام زمان می پرسیدم آقا یعنی چنین اتفاقی میفته؟ یعنی خدا راضی به چنین جسارتی از این ها میشه

وای از شدت سرگیجه و سنگینی س حالم بد می شد و دراز می کشیدم و اشک بود که مدام جاری می شد!!!!

می گفتم اقا حالا می فهممممم چرا قبر مادرتون نا معلومه!!!!

کاش قبر عمه تون هم مخفی بوددددددددددددد

وااااای خدای من! ملائکه ات راست میگفتن انسانی رو خلق میکنی که در زمین خونریزی راه می اندازه؟

و البته جواب تو رو هم قبول دارم!

مدام خبر وحشی گری ها و فساد این وهاب ها و تکفیری ها تو سایت ها به همراه عکس و فیلم منتشر میشه !

من که دیگه قلبم طاقت دیدن این ها رو نداره !!!

آخه به چه جرمی؟؟؟؟

می خوای طرفو بکشی؟

اسلحه که دستته بزن با یه تیر خلاصش کن!

چرا با چاقو زنده زنده سرشو می بری؟؟؟؟

اینا یعنی چی؟؟؟؟

یا امام حسین!!!!!!!!!

اصلا این ها ادمن؟

باورم نمی شد یه روزی تو عمرم چنین عکسایی رو ببینم!

باورم نمی شد که ایا انسانی هست که یک انسان دیگه رو زنده زنده سر ببره

این لینک، لینک فجایع اخیر تو سوریه است از رویترز ...

هر کس قلبش ناراحت نیست ولی فکر میکنه دیدن صحنه های وحشتناک ممکنه تا مرز سکته برسوندش این لینکو باز نکنه!

ما که دیگه کم کم قلبمون داره وایمیسه از بس از این چیزا دیدم اون از بعثی ها تو عراق! اینم از سوریه اون از اسراییل اون از جنایت امریکا تو عراق! گوانتانامو ویتنام .... عجب صبری خدا داره و عجب صبری خدا به امام زمان داده که این ها رو میبینه و ما بی غیرتا عرضه ادم شدن نداریم که یاری باشیم برای اقا تا زودتر ظهور کنن و شاهد این صحنه ها نباشن!!!!

http://www.seratnews.ir/fa/news/133045




موضوع مطلب : اخبار قابل تأمل


جمعه 92 شهریور 22 :: 2:45 صبح :: نویسنده : اعظم وثوقی

چهارشنبه برای پوشش یک خبر رفته بودم حرم حضرت عبدالعظیم ع ... برنامه زنونه مردونه بود... نمی دونستم کجا باید برم کمی دیر رسیده بودم و سخنران اول شروع به صحبت کرد ..باید فکر کرد

باید میرفتم کارت خبری میگرفتم تا بتونم داخل برنامه برم ولی صدا توی حیاط هم میومد ... اول امدم برم تو زنونه انتظامات خانم تا برگه خبر دید دستم فهمید خبرنگارم از من کارت خواست من هم همین طور در حال راه رفتن داشتم خبر رو می نوشتم ...کارتمو نشون دادم گفت باید برید کارت آستان رو بگیرید گفتم باشه داخل برنامه هم نمی رم تو حیاط میشینم گفت نه این جا هم نمیتونید باید حتما برید کارت حرم بگیرید... سخنران هم داشت همین طور حرفاشو می زد و می رفت گفتم خانوم من این برگه خبر رو میذارم تو کیفم تو ورق سفید عین یه ادم عادی گوشه حیاط میشینم از حرفای این سخنران یادداشت برداری میکنم باز برخورد بدی کرد و گفت اجازه این کارم نداری باید برید روابط عمومی کارت بگیرین!!!!

منو میگین از دست این خانم قات زده بودمقاط زدم  از اون ور هم یه اقا از مسئولین برنامه نگاه می کرد و من هم انگار دزد گرفتن ... خیلی بد بود برخوردشون گریه‌آوربرگشتم گفتم خانم سخنران اول تموم شد حرفاش بذارید برم بشینم یه گوشه خبرشو بنویسم من هر هفته نماز جمعه ها رو میام میزنم با لپ تاپ هم میزنم هن جا تایپ میکنم تا حالا کسی به من گیر نداده خلاصه نذاشت و دست منو کشید و گفت خانم حق نداری بشینی تو حیاطم بنویسی ... منو میگین قات زده بودم اساسی برگشتم بلند گفتم خدایا قاطی کیا داریم زنده میکنیم ما رو کجای این ملت گذاشتی ...دعوا

 

خلاصه برگه خبر در دست از این حیاط به اون حیاط در حال نوشتن حرفای سخنران که تو حیاط هم پخش می شد...جالب بود

 

رفتیم روابط عمومی ... مسئول وابط عمومی تلفن در دستبلبلبلو

نمی کرد یه دیقه گوشی رو بگیره اون ور جواب منو بده دیدم یکی دو دیقه گذشت این اقا اصلا محل ما نمیده رفتم اتاقای دیگه یه اشنا دیدیم اون جا از ش پرسیدم خبر نداشت گیج شدم

برگشتیم همون اتاق همچنان به تلفنشون ادامه دادن ... چند دیقه ای گذشت و تمام شد بالاخره ... بعد اسم خانوما بد درفته !!!پوزخند

تمام که شد گفتن خانم باید بری انتظامات حیاط اصلی منو میگین واااااااای گفتم اقا این کارا چیه؟ ولی حیف چاره ای نداشتم مشکوکم

دو تا حیاط رد کردیم رفتیم انتظامات با مسئول انتظامات شروع کردیم به مذاکره ... اقا این چه وضعیه سخنرانی تموم شد شماها ما رو از این حیاط به اون حیاط می کنین این خانوم هم که این طور کرد....

گفت مشکلی نداره تو حیاط می نشستید... گفتم پس این برخوردای تند این خانوم واسه چی بود؟

گفت توبیخش میکنیم....پوزخند

این داستان مانع از نوشتن خبر ما نشد و خبرمونو فرستادیم اما یه چیزی از این داستان فهمیدم که تا حالا نفهمیده بودم تبسم

...

خورد شدن شخصیت ادم  اونم وقتی که یکی جلوی یه اقا و یه خانم دیگه بهت تذکر میده و دستتو میکشه میگه برو و تندی میکنه بهت ...زبون

وقتی دوباره به انتظامات رفتم تا کارتمو بگیرم برگشتم گفتم اقا تو رو خدا به این مسئولین تون بگین وقتی به خانوما تذکر میدن با ملاطفت بگن من امروز خیلی برام سخت و سنگین بود ... امروز فهمیدم این گشت ارشاد چقدر برای بعضی ها سنگین و سخته!!!اصلا!

نمیشه کار فرهنگی جدی و اساسی نکرد و با ابزار انتظامی مردم رو به حجاب دعوت کرد ... تنها وقتی این کار باید صورت بگیره که از لحاظ فرهنگی همزمان کار بشه .... و این کار گشت ارشاد هم حتما باید انجام شه ... نه این که گشت ارشاد تعطیل شه بلکه باید با عطوفت تذکر داده بشه و حتما در کنار این گشت ها یکی دو مشاور داخل همین ماشین های گشت حاضر باشن تا با فرد مقابل صحبت کنن و پاسخگوی حرفا و سوالات او باشن ... تبسممؤدب

کاش قبل این که به این جا برسه این کارها انجام می شد!!!!!

جوان های ما حرمت دارن!!!! و البته حرمت دین ما بالاتر از جوون هامونه !!!

یه مدتی هست در دادگاه ها مشاورینی گذاشتن کمک به زن و شوهر هایی میکنن که می خوان از هم جدا شن ... تلاش میکنن مشکلاتشون اگر قابل حل هست حل کنن و جدا نشن!

چه اشکالی داره مشاورینی همراه گشت های ارشاد حاضر باشن به جای این برخوردها یه گفتگوی مفصل انجام بشه اگر باز خانم قانع نشد در نهایت گفته بشه این قانونه و شما ملزم به رعایت قانون هستید و ....مدرک داشتن

این خلاهای فرهنگی کی و کجا باید پر شه؟؟؟؟ باید فکر کرد

 




موضوع مطلب : دغدغه هایی از جنس درد


پنج شنبه 92 شهریور 14 :: 11:45 عصر :: نویسنده : اعظم وثوقی

هنر برای هنر؟ هنرمند برای ....؟

این یک سوال جدیه!

بیاییم فرض بگیریم هنر برای هنر قبول...

حالا هنرمند برای کی کار میکنه؟ برای هنر؟

یعنی می تونم بنویسم هنر برای هنر! هنرمند هم برای هنر؟

خب حالا این هنر که برای هنره ( این جمله یک دور بسیار غیرمنطقی عقلی هست و تنها یک عبارت شاعرانه است نه منطقی) خودش یعنی چی؟

اینم یک سوال جدیه دیگه است!

هنر را تعریف کنید؟ (2نمره)پوزخند

نیگاه به این شکل خنده نکنید! این سوالو واقعا جدی پرسیدم!تبسم

این جاست که توی یک پروژه جدید میفتیم... تعریف هنر، اهداف هنر ابزارهای لازم برای رسیدن به این اهداف و ...

این خودش یه طرح درازمدت پژوهشی میشه هر نظری در این خصوص دارین در قسمت نظرات قرار بدین تا یک گفتگوی کتبی اف لاین (غیر زنده) در

این حوزه شکل بگیره ... به نظرم خوبه این بحثا...

 




موضوع مطلب : هنر برای هنر؟ هنرمند برای ....؟


< 1 2
درباره وبلاگ


من یک خبرنگارم ...
پیوندها
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 24
بازدید دیروز: 6
کل بازدیدها: 108341