سفارش تبلیغ
صبا ویژن
من یک خبرنگارم با کلی دغدغه ...
جمعه 93 فروردین 22 :: 1:27 صبح :: نویسنده : اعظم وثوقی

 

همه آدم ها در به در و تشنه آرامش اند...

غیر اینه؟

قلب ها همه تشنه اند ...

نا آرومیم از توو(داخل)..

نمیدونیم دوای دردمون چیه ...

فقط می بینیم مضطربیم ...



ادامه مطلب ...


موضوع مطلب :


دوشنبه 93 فروردین 4 :: 10:38 عصر :: نویسنده : اعظم وثوقی

یادمه دو سه سال پیش همین اقای رییس جمهور قانونی معزول توسط ارتش مصر! آقای مرسی که به تهران اومده بود از تروریست های سوری حمایت کرد و با بشار اسد مخالفت کرد! من با بشار اسد فعلا کار ندارم بحثم سر زن و بچه های بیگناهی هست که به دست این تروریست ها چه بلاها که سرشون نیومد همون جا از ته دل دعا کردم خدایا این بلا رو سر خودشون بیار! همین طور وقتی که اردوغان و دیگر سردمدارای ترکیه همین کار رو کردم گفتم خدایا این ها که چنین ظلمی به اون مردم بی گناه روا می کنند خودت جوابشونو بده خودت جمعشون کن!

وای وای وای قتل اون عالم سنی شیعه شده که دیگه هیچ! با کتک و ضرب و شتم شهیدش کردند اونم با چه فجاعتی اونم روز نیمه شعبان به جرم شیعه بودن!

حالا اقای مرسی و دوستانش پاسخ خدا رو بشنون! و خدا رو شکر کنن که در همین دنیا جواب اعمالشون رو می گیرند نه اون دنیا که اون دنیا بدتره!

دیروز تیکه ای از فیلم محاکمه مرسی رو دیدم که داشت داد می زد و فریاد می کرد یاد فریاد اون زن و بچه ها یاد فریاد اطرافیان  شحاته عالم شیعه شده افتادم که فریاد می زدند که رها کنیدش وای وای وای ...

درسته که ارتش مصر هم جانیه و دست نشانده آمریکاست ... اما همه چیز به جای خودش زیباست!

یادمه اقای خامنه ای در مورد انقلاب مصر سکوت کردند وجز چند بار دفاع از مردمی که وحشیانه به دست ارتش کشته شدند هیچ حرفی در حمایت از دولت مرسی نزدند!

شاید اگر اخوان المسلمین دست از خوی سلفی گریش بر می داشت و با انقلاب اسلامی همراه می شد، امروز مثل دولت عراق سرپا بود!




موضوع مطلب : خط خطی های یک طلبه


جمعه 93 فروردین 1 :: 1:39 صبح :: نویسنده : اعظم وثوقی

امشب سال تحویل شد تو این روزها سال نو و عید نوروز رو به خیلی ها تبریک گفتم و براشون ارزوی یک سال پر برکت زیر سایه امام زمان کردم

و  ایام شهادت حضرت زهرا رو هم تسلیت گفتم

 

امثال عید ما نیلی رنگه ...

به رنگ کبودی صورت و بازو

لا یوم کیومک یا اباعبدالله ...

اللهم عجل لولیک الفرج ...




موضوع مطلب : خط خطی های یک طلبه


یکشنبه 92 شهریور 31 :: 10:14 عصر :: نویسنده : اعظم وثوقی

امشبم از اون شباست ها...

اونقدر دلم سوخته پوسته است که نمیدونم پیش کدوم طبیبی ببرمش! ( یه نجوایی تو دلم گفت ببرش پیش اربابت حسین! اشک ته چشمام جوونه زد)

نمیدونم چه پماد سوختگی بهش بزنم...

چه ویتامین آ+دی یا آلفایی بهش بزنم آروم شه!

شبایی که این مدلی میشم باید فاتحه همه کارامو بخونم

این دل ما کل وجود ما رو قرق میکنه نمیذاره جیک ثانیه کاری غیر از اوامر و علایقش کنیم

دل اسیری هم عالمی داره ها ! مثل یه خلسه است! دل تو رو مشغول خودش میکنه و هی می نویسی ... می نویسی و مینویسی

سر بلند می کنی می بینی سه چهار ساعت گذشته و همه کارات مونده! واویلا باز عقب افتادن از امورات دنیا!

باز این دلو نصیحت میکنی اما چه فایده !

بهش میگی یه نظمی به کارات بده گاه وو بیگاه مزاحم دنیای ما نشو ( غم تو چشات شروع میکنه به موج سواری)

دلِ دل میشکنه ! بد نیگات میکنه تو حالت بد میشه از این بد نگاه کردن دل!

آخه دل می خواد امیر باشه خوشش از این دنیابازی ها نمیاد!

اصلا بدش میاد که دلو بذاری کنار به امورات دنیا برسی!

میگه اولویت با منه!

باید ببینی من چی می خوام باید ببینی ارباب من چی میگه ! تو غلط میکنی میفتی دنبال دنیا !

تو غلط میکنی اقای منو به دنیا می فروشی

یهو میبینی دست تو داری روی صورت داغت می کشی! چه سیلی میزنه دل تو این صورتت تا بلکه یه کم آدم شی!

نمی دونم کی برام دعا کرده!

ولی هر کی بوده دعای خوبی کرده!

بزم دله !

صاحب مجلسم دله!

بنواز ای دل که سازتو شنیدنی و رقصیدنی است!

می خوای تا صبح همین طور بنوازی و من برقصم و صبح خواب بمونم از همه اموراتم؟

 

 

 

1

 




موضوع مطلب : خط خطی های یک طلبه


سلام

چند ماه حدودا فقط چند ماه قبل درگیری های سوریه من اون جا بودم و وضعیت کشورشون حالت امنیتی داشت...

بازارهای روز اطراف حرم حضرت زینب رو تعطیل کرده بودند به سبب احتمال بمب گذاری در حرم حضرت زینب و یکی دو تا شهر که درگیری بود ما رو نبردن ...

حرم حضرت زینب رو هم شب ها ساعت 9 می بستن و سریع همه رو بیرون می کردن!!! حتی حیاط حرم رو هم زنونه مردونه کرده بودن و مامور خانم و اقا جدا گذاشته بودن!

نمی دونستم یه روزی این درگیری ها این قدر جدی میشه!یعنی چی؟

ولی دمشق امن بود

ما لبنان هم رفتیم چند تا شهر دیگه سوریه هم که تو راهمون بود امن بود...

سوریه یه کشور نه چندان مدرن ولی اروم بود که توی خیابون های دمشق ساختمان های قدیمی بسیار قدیمی حتی 400 ساله می دیدی! حتی یه هتل داشت که قدمت ساختمونش این قدر بود ! کمی شبیه اسپانیا و ایتالیا!

 

من دوبار سوریه رفتم !

بسیار سفر شیرینی بود و قصد کرده بودم حتما سالی یکی دو بار برم و قرار بود بهار هم برم در واقع ابان ماه رفته بودم و می خواستم بهار هم برم ولی از همون موقع درگیری ها شدت گرفت و سفرها لغو شد

وقت تو اخبار از زینبیه و شام و حرم حضرت رقیه میگن و تصویر نشون میدن من کاملا میدونم کجا رو میگن !!!

خیلی دلم می سوزه!!!!!!!دلم شکست

خدا میدونه تو دلم عزای عمومی بود اون وقتی که امریکا رسما تهدید به حمله کردددددددد و آتیشی به دلم زد که تا چند روز بغضی تو گلوم بود!!!!

اخه تکفیری ها و وهابی ها هنوز نوتنستن تعرضی به حرم حضرت زینب و حضرت رقیه کنن

اگر امریکا نیروهاشه بریزه تو سوریه معلوم نیس باز بچه های مدافع حرم بتونن جلوی تکفیری ها دوام بیارن!!!

تو اخبار که میگه معمولا اطراف زینبیه درگیری هست!!

زینبیه خیلی بزرگ نیست

وااااااااااااای اون روزی که خبر تهدید تکفیری ها رو شنیدم که می خوان به قبر حضرت زینب جسارت کنن تا چند روز گیج بودم حال بدی داشتم

مدام از امام زمان می پرسیدم آقا یعنی چنین اتفاقی میفته؟ یعنی خدا راضی به چنین جسارتی از این ها میشه

وای از شدت سرگیجه و سنگینی س حالم بد می شد و دراز می کشیدم و اشک بود که مدام جاری می شد!!!!

می گفتم اقا حالا می فهممممم چرا قبر مادرتون نا معلومه!!!!

کاش قبر عمه تون هم مخفی بوددددددددددددد

آقـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا!!!

خدا سلامتی بده بهت ! صبرت بده!

و اسباب فرجت رو هر چه زودتر فراهم کنه به حق خون ریخته شده با مظلومیت شهدای کربلا

الــــــــــــــــــــــــهی آمین!

 




موضوع مطلب : خط خطی های یک طلبه



درباره وبلاگ


من یک خبرنگارم ...
پیوندها
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 8
بازدید دیروز: 21
کل بازدیدها: 106168