من یک خبرنگارم با کلی دغدغه ... |
||
جمعه 93 فروردین 22 :: 12:21 صبح :: نویسنده : اعظم وثوقی
گفتگو با احمد رهدار به مناسبت سالروز درگذشت سید جمال الدین اسدآبادی؛ دام انگلیسی ها برای سید جمال الدین اسدآبادی 18 اسفندماه، سالروز وفات سید جمال الدین اسدآبادی از مبارزین بزرگ تاریخ معاصر شیعه علیه استعمار و استبداد و بنیانگذار اندیشه تئوریک تقریب مذاهب اسلامی است. به همین مناسبت گفتگویی با احمد رهدار، دارای دکترای علوم سیاسی از پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و تحصیلات حوزوی خارج فقه و اصول و پژوهشگر تاریخ سیاسی معاصر در بررسی ابعاد مختلف مبارزاتی وی داشته ایم. مشروح این گفتگو بدین شرح است:
*سید جمالدین اسدآبادی از جمله مبارزین علیه استعمار بوده است که مانند هر شخصیت دیگر تاریخی نقدهای مختلفی به او وارد است. چه نکات مثبت و منفی در شخصیت او می بینید؟ سید جمال، به صورت کلی و کلان، یکی از مشعل های فروزان تاریخ ما در برهه ای از تاریخ است که دوره انحطاط ماست می باشد. همه این ها به این معنی نیست که شخصیت سید جمال نقاط منفی نداشته باشد. ابتدا نقاط مثبت سید جمال را عرض کنم. او آدمی بیدار و سرزنده است و خاموش نیست. آدمی اهل سیر و سفر و جنبش و بیداری است و به خود فکر نکرده بلکه به اجتماع فکر کرده است و البته اجتماعش نیز کوچک نیست. دایره و مقیاس اجتماع او جهان است. تمرکز او بر جهان اسلام است اما به دلیل این درک و اعتقاد که هر نوع تأثیر گذاری در جهان اسلام بی ارتباط به تأثیرگذاری در جهان نیست، به جاهایی همچون پترزبورگ، لندن و پاریس و این ها هم بها داده است. تشخیص سید جمال از مهم ترین مسئله زمانه و روزگارش، یعنی عقب ماندگی و انحطا در جهان اسلام، تشخیص صائب و درستی است. او به خوبی فهمیده است که مهم ترین مشکل جهان اسلام انحطاط و عقب ماندگی آن هاست و یکی از علل این انحطاط، تعصبات قومی و مذهبی است. بنابراین، رویکرد تقریبی و وحدتی را میان اقوام و مذاهب اسلامی اتخاذ می کند. در این راستا، او به جهان تسنن ورود می کند و تعلق می پذیرد. به جهان تشیع ورود داشته و خاستگاه او بوده و به آن تعلق داشته است. این ها که گفتیم نقاط مثبت سید جمال است. او یک سری نقاط منفی نیز دارد که بعضی از آن ها نقص است و بعضی عیب است. یکی از نقائص سید جمال این است که او عالم دین نیست. عالم هست اما عالم دین نیست. دانشمند، متفکر، اهل قلم و مطالعه هست ولی عالم دین نیست؛ یعنی مجتهد و خبره دین نیست. چون مجتهد نیست اولاً نمی توانسته است از پایگاه دین در جامعه خود تصرف کند و ثانیاً به همین دلیل، خیلی از اندیشه ها و رفتارهای او نمی تواند برای غیر او حجیت آور باشد. چون تا مجتهد نباشد نمی تواند حجت دیگران باشد. این نقص سید جمال است و البته به نظر من این نقص، نقص کمی نیست. کاش سید جمال مجتهد وارد این می شد که او شده است. آن وقت می دیدیم که تأثیرگذاری و قدرت تصرف او خیلی بیشتر می شد. به دلیل این که او مجتهد نبوده است، آن گاه که وارد حوزه علم شده است، نه مبارزه عملی، می بینیم که خطا کرده و خطای جدی هم کرده است. لذا میراث مبارزه ای سید جمال برای ما ذی قیمت است اما میراث علمی سید جمال نه تنها برای ما وجهی ندارد و ذی قیمت نیست بلکه منفی است. مثالی بزنم؛ ایشان کلاً دو شاگرد فکری ایرانی تربیت کرده است؛ یکی شیخ احمد روحی و یکی هم میرزا آقاخان کرمانی؛ هر دوی این ها بابی هستند و به جرم بابیت در تبریز اعدام شدند. شاگردان ایرانی او این ها هستند. شاگردان غیر ایرانی وی شیخ محمد عبدوه و شیخ رشید رضا هستند که سر حلقه فکر سلفیت جدید هستند. یعنی در اهل تسنن نیز، تفکر شاگردان او، تفکر مثبتی از آب در نیامده است و پشتوانه فکری و نظری وهابیت و سلفیت قرار گرفته است اما سید جمالِ مبارز، نمره بالایی دارد. این نقص او بود. عیب سید جمال نیز این است که وقتی خواسته است برای درد جهان اسلام، دارو و نسخه بپیچد، یکی از داروهایی که برای نجات جهان اسلام تجویز می کند، علم غربی است. او به دلیل این که مجتهد نبوده نتوانسته است نسخه یا روشی برای مواجهه متصرفانه در علم غربی به جهان اسلام ارائه کند. به گونه ای که این طور برداشت می شود که انگار سید جمال، مانند بسیاری از هم عصرانش، بر این باور است که بین ارزش و دانش رابطه ای نیست. او در عین این که به ارزش های غرب حمله می کند، دانش غرب را برای جهان اسلام تجویز می کند و راه حل مشکلات جهان اسلام را تمسک به علم غربی می داند. این قضیه باعث می شود شخصیت هژمونیک سید جمال روی بسیاری از متفکرین بعد از خودش نیز تأثیر بگذارد و آن ها هم چنین تصور کنند که راه نجات ما علم غربی است. این عیب سید جمال است. عیبی که لااقل، امروزه ما به طور حداکثری می توانیم بفهمیم که علوم غربی و تجویز بی نقد ان برای جهان اسلام چه کاستی هایی دارد. *آیا می توان براساس فعالیت های سید جمال الدین اسدآبادی میان شیعه و سنی او را بنیانگذار «ایده وحدت جهان اسلام» دانست؟ خیر. این طور نیست. ایشان رویکرد تقریب را تئوریک کرده است و از این حیث می توان او را بنیانگذار تئوریک اندیشه تقریب دانست و مهم هم است اما خیلی سال و بلکه خیلی قرن قبل از سید جمال، عالمانی مانند علامه حلی، شهید اول و علمایی از اهل تسنن در تشیع و تسنن وجود داشتند که هرچند اندیشه تقریب و وحدت را تئوریک نکردند اما عملاً به آن پایبند بودند. علامه حلی چنیدین سال در مکه شاگردی علمای سنی را می کند و بعد از آن 5 سال در مکه مدرس فقه پنج گانه بوده است. یعنی او به مدت 5 سال، هر روز، هم فقه شیعه، هم حنفی، هم شافعی، هم حنبلی و هم مالکی تدریس می کرده است و کاملاً عملاً دغدغه تقریب حداقل علمی را داشتند اما آن موقع فضا به این گونه امروز نبوده و جهان مبارزه علمای ما، جهان اسلام و قلمرو مبارزه در همین جهان اسلام بوده، صف بندی ها درون آن بوده است. وقتی که صف بندی ها در درون جهان اسلام باشد، عیان است که صف بندی ها دوگانه شیعه و سنی می شود. زمانه سید جمال، جهان مبارزه و قلمرو مبارزه منحصر به جهان اسلام نیست. لذا می تواند دوگانه تشیع ـ تسنن، تبدیل به دوگانه اسلام ـ مسیحیت و شرق و غرب شود. بنابراین، طبیعی است که در این جا، اندیشه وحدت و رویکرد تقریب بین فرق اسلامی ضرورت بیشتری پیدا کند و بتوان برای تئوریزه کردن آن سنگین تر روی آن مانور داد. یک تفاوت این چنینی هست. بنابر آن چه گفتیم، می توان سید جمال را به عنوان کسی که رویکرد تقریب را برای اولین بار تئوریزه کرده است، بنیان گذار دانست اما او اولین کسی نیست که عملاً در مسیر وحدت جهان تسنن و تشیع قدم برداشته باشد. پیش از او، حداقل عالمانی در شیعه وجود داشته است. یعنی او در عمل هم عمل تقریبی داشته است اما اولین نفر نیست. در اهل تسنن نیز افرادی را داشته ایم؛ مثلاً اقای محمد حسین کاشفی سبزواری را مثال می زنم. البته مشخص نیست ایشان شیعه یا سنی است اما بیشتر گرایش به تسنن داشته است. کسی مانند او در هرات، کتاب روضه الشهدا را در خصوص واقعه کربلا می نویسد که هرچند غلط های زیادی دارد اما تقریباً این کتاب حدود 400 سال، متن محوری روضه خوان های ما در ایام محرم در تاریخ ایران است. او یک عالم سنی است ولی چنین کاری می کند. در میان عالمان شیعه هم افرادی بودند که مثال هم زدم. این ها عمل تقریبی داشتند اما آن را تئوریزه نکردند. این طور نبودند که وحدت را موضوع پژوهش و ابژه خود قرار دهند و درباره آن نظریه پردازی کنند. این کار را نکردند. سید جمال الدین از این حیث نخستین فردی است که مسئله وحدت را تبدیل به یک موضوع می کند و راجع به آن نظریه تولید می کند. *فعالیت های سید جمال الدین در تهران، نجف،کلکته، بمبئی، کابل، قاهره، استانبول، پاریس و لندن با چه رویکردی بوده و در فعالیت های خود به چه نکاتی توجه داشته است؟ در کل رویکرد اصلاحی سید جمال در این کشورها، از بالا به پایین است. یعنی او به حسب آن روایت که می فرماید «الناس علی دین ملوکهم»؛ یعنی مردم همان طوری عمل می کنند که پادشاهانش شان عمل می کنند و اگر آن ها خوب باشند این ها هم خوب و اگر آن ها بد باشند این ها هم بد می شوند، بر این باور بوده است که اگر دربار جهان اسلام را اصلاح کند، مردم را نیز اصلاح کرده است. لذا در ایران با ناصرالدین شاه و در عثمانی با سلطان عبدالحمید دیدارهایی دارد. در کلکته، بمبئی، پترزبورگ، لندن و هر جایی که هست در دربار و کاخ است. البته ایشان در پایان عمر خود از این رویکرد پشیمان می شود و این جمله را می گوید که این همه تلاشی که من برای اصلاح دربار انجام دادم برای اصلاح مردم انجام داده بودم، کارم بیشتر جلو می رفت. این یک حقیقت است و در جایی نیز خواندم که حضرت امام هم چنین نقدی را به سید جمال الدین داشته است. رویکرد بیشتر مصلحان اجتماعیِ شیعه از پایین به بالا بوده است؛ وقتی می خواستند جامعه ای را اصلاح کنند، قاعده هرم اجتماعی را اصلاح می کردند و کم کم به رأس آن می رسیدند اما در عین حال ما تجربه های موفق شیعه هم داریم که عالمان شیعه ای اصلاح را از بالا به پایین شروع کردند و جواب هم داده است. مانند علمای زمان صفویه که حرکت اصلاحی آن ها از کاخ بوده است. در کاخ مستقر شده اند و اول روی کاخ تأثیر گذاشتند و ریاست ها را از بالا تنظیم می کردند و در عین حال هم حرکت مثبت و رو به رشد بوده است. نمونه های ممعاصری هم داریم که مجتهد نبوده اند اما عالم بوده اند و حرکت اصلاحی را از دربار شروع کرده اند. مانند حرکت اصلاحی شهید نواب صفوی که دغدغه او اصلاح دربار بوده است. در واقع او می خواست مانع یک سری خلاف ها از سوی دربار بشود تا نفع آن به مردم برسد و نسبتاً هم موفق شد. یا مثلاً حرکت خواجه نصیر در دستگاه مغول ها نیز، حرکت اصلاحی دیگری از بالا به پایین است. سید جمال هم یکی از این هاست. به رقم این که خود وی در اواخر عمر از این مبارزات خود اظهار پشیمانی می کند، به نظر من تلاش ایشان نیز تلاشی درخور و قابل تحسین است و می شود نتایجی را برای آن برشمرد. شاید خیلی از نهضت های اسلامیِ بعد از سید جمال در جهان اسلام مرهون تلاش های نظری و عملی سید جمال بوده است. هر چند وی با توده ها در ارتباط نبوده است اما با دیپلمات ها، شاهان و نخبگان سیاسیـاجتماعی در ارتباط بودهذ است و او را قابل تحسین می کند. *فعالیت مطبوعاتی سید جمال (در هند، مصر و لندن) چه رویکردی داشته و چه اهدافی را دنبال می کرده است؟ وی در نشریات متعددی قلم زده است. نشریه «نیچریه» که خودش آن را منتشر می کرد، نشریه ای با رویکرد انتقادی و در دفاع از علوم طبیعی، یعنی همان نسخه علم غربی که برای جهان اسلام پیچیده بود،است. عنوان نشریه هم برگرفته از کلمه NATUREبه معنی طبیعت است. ولی قلم های سید جمال منحصرا در نشریه خودش منتشر نمی شده است. او در نشریات مختلفی قلم می زده است. حتی در نشریه قانون ملکم خان در پاریس، در نشریه الاهرام مصر و بعضی نشریات استانبول هم قلم زده است. بازتاب قلم او در برخی نشریات نجف هم هست. نکته قابل توجه در قلم زدن های سید جمال این است که قلم او پِرت ندارد و مستقیماً در حال بیان مسائل جامعه اسلامی است. به عبارت دیگر مسائلی که در قلم او مطرح می شود، انتزاعی نیست. حتی وقتی دارد با رویکرد فلسفی صحبت می کند، مسائلی که مطرح می کند، انتزاعی نیست بلکه انضمامی است و خاستگاه بیرونی و عینی دارد. مهم ترین دلیل آن این است که او مرد انتزاعی نیست. مرد صحنه و کف عینیت و سفر است. طبعاً اندیشه های او نمی تواند آنقدر انتزاعی شود که فقط در ساحت اندیشه و فکر برای آن مصداق پیدا کرد. نکته مهم در اندیشه های او این است که هم رویکرد انتقادی دارد و هم اندازه توان علمی سید، رویکرد ایجابی دارد. اندیشه های سید جمال به این دلیل که مجتهد نیست و به لحاظ فکری ـ دینی آدم پخته ای نیست، وجه ایجابی اندیشه های سید جمال ضعیف تر از وجه انتقادی اوست. بیان و رویکرد فکری فرهنگی قلم سید جمال، در اواخر عمر او بیشتر سیاسی و حتی شخصی و شاید هم بیشتر معطوف به استبداد می شود تا استعمار. اولویت مبارزه سید جمال، در تمام عمرش، مبارزه علیه استعمار است اما در اواخر عمرش، اولویت او مبارزه با استبداد می شود. علت این امر این است که وقتی سید جمال به دعوت ناصرالدین شاه، به ایران آمد، توسط شخص ناصرالدین شاه و دربار به او خیانت شد. خیانت زیادی به او شد و او مورد توهین و جفا قرار گرفت. چون خود او در یکی از نامه هایش به میرزای شیرازی شرح این جفا را بیان داشته است. لذا از این مرحله به بعد، اولویت مبارزه او، مبارزه علیه ناصرالدین شاه شد تا علیه غرب. این مرحله در یکی دو سال اخر عمر او بود. هر چه به آخر عمر سید نزدیک می شویم از بار فکری ـ اندیشه ای ایشان کاسته و بیشتر سیاسی می شود و حتی شخصی و از مبارزه علیه استعمار معطوف به مبارزه با ناصرالدین شاه می شود. *توطئه قتل ناصرالدین شاه هم از ناحیه سید جمال الدین اسدآبادی بوده است؟ توطئه قتل ناصرالدین شاه توطئه نبود و واقعیت بود که در نهایت ناصرالدین شاه توسط شاگرد سید جمال کشته شد. ناصرالدین شاه، سید جمال را در یکی از سفرهای خود به اروپا، در لندن یا پاریس، می بیند و همان جا ایشان را برای انجام پاره ای از اصلاحات به ایران دعوت می کند. او هم می پذیرد و به ایران می آید. از قضا، در بندر انزلی مورد استقبال دولتمردان ناصری هم قرار می گیرد. منتها طرح اصلاحات سید جمال طرحی است که اگر انجام شود، شاه تعطیل می شود و مردم رو می آیند. شاه هم راضی به این نبود و فکر نمی کرد که الزامات عملی اندیشه سید جمال تا این اندازه می تواند برای دربار خطرناک باشد. لذا کم کم او را محصور و محبوس کرد تا کار به جایی رسید که سید جمال در ماه های آخری که در ایران بودند، به آستانه مقدس حضرت عبدالعظیم در ری پناه بردند و آن جا متحصن شدند. آخر امر، مأموران ناصری، سید جمال را از همان جا با یک شکل فجیع و اهانت آمیزی از تحصن و بست نشینی خارج کردند و او را در حالی که بیمار بود به کرمانشاه تبعید از آن جا به لب مرز ترکیه بردند و به ترکیه فرستادند. او هم مدتی در ترکیه زندگی کرد و در همان جا از دنیا رفت. ناصرالدین شاه در واقع، سید جمال را فریب داد یا به وعده هایی که به سید جمال داده بود، عمل نکرد و به او خیانت کرد. سید هم از این اقدامات رنجید و شاگردانی همچون میرزای کرمانی را تربیت کرد و از استبداد ناصری سخن گفت تا جایی که بعد از رحلت سید جمال، ناصرالدین شاه توسط شاگرد او کشته می شود. سید جمال در سال 1313 از دنیا می رود و ناصرالدین شاه در سال 1314 قمری کشته می شود. *گفته می شود که سید جمال توسط سلطان عبدالحمید عثمانی به شهادت رسیده است. این صحت دارد؟ خیر. از دنیا می رود. سلطان عبدالحمید آن زمان خلیفه اهل تسنن در ترکیه بوده است و یک زمانی در همان اواخر عمرش که ضد ناصرالدین شاه شده بود، می خواست به همکاری سلطان عبدالحمید ناصرالدین شاه را عزل کند که میسر نشد. سلطان عبدالحمید به همان چیز که ناصرالدین شاه دچار شده بود، مبتلا شد. اوایل به سید میدان داد ولی بعد دید که این طرح سید جمال، در نهایت سلطان را بی اعتبار می کند و به مردم آزادی می دهد. او هم ابتدا سید را محدود کرد و حتی مدتی او را در زندان انداخت. پس از آن سید رنجور و بیمار شده بود و به سبب بیماری از دنیا رفت. نقل هایی هست که سید را مسموم کردند ولی به نظر من اسناد کافی بر این نقل ها نیست. او در شرایط روحی بدی قرار گرفته بود و خسته شده بود و جفا دیده بود. به همین سبب کم کم روحش نتوانست جسمش را مدیریت کند و از دنیا رفت. *سید جمال الدین اسدآبادی چه اقداماتی علیه انگلیس داشت و اقدامات انگلیس بر ضد او چه بود؟ در عین که انگلیسی ها در جاهایی مانند پیشنهاد پادشاهی سودان به او در پی تطمیع او هم بودند. سید جمال با انگلیسی ها حشر و نشر داشت. او برای تصرف و نفوذ در انگلیس باید با آن ها حشر و نشر می کرد. انگلیسی ها هم در پی حذف سید جمال نبودند. برای آن ها خیلی خوب بود که از او فردی همچون سید احمد خان هندی بسازند که تقریباً معاصر سید جمال هم هست. سید احمد خان، یک شخصیت فکری مسلمان در هندوستان بود که با انگلستان تعامل هم داشت و دانشگاهی به نام «علیگر» را در هندوستان راه اندازی کرد که هم اکنون تقریباً بزرگترین دانشگاه اسلامی هند است. انگلیسی ها موفق شدند در اندیشه سید احمد خان تصرف کنند و او را در آخر انگلیسی و به نوعی با خود همراه کنند. آن ها همین مجال را برای سید جمال هم فراهم و این تور را برای او نیز پهن کردند ولی سید در دام نیفتاد. آن چه مانع از افتادن سید در این دام شد، ارتباط تنگاتنگ او با علمای شیعی مخصوصا مرحوم علامه نایینی دوست صمیمی سید جمال بود. ایشان مدتی در حوزه علمیه اصفهان هم حجره ای او بود و سید از طریق ایشان افکار خود را به علمای نجف می رساند و با علما مشورت می کرد. فکر شیعی مانع از افتادن سید در دام انگلیسی ها شد. *ارزیابی شما در مورد حضور سید جمال در جمع های فراماسونری چیست؟ آیا این حضور دلیلی بر عضویت وی در جمع های فراماسونری و فراماسون بودن وی است؟ اسناد و عکس هایی از بازدید سید از لژهای فراماسونری وجود دارد. حتی اسنادی دال بر عضویت وی در برخی لژها وجود دارد. برخی از این ها نتیجه می گیرند که سید به دامن انگلیسی ها لغزیده و در نهایت فراماسون شده است. من این ها را نمی پذیرم. نمی گویم نرفته است. رفته است اما براساس آن برنامه ای که سید برای خود ریخته بوده، اقتضا داشته که سید به فراماسونری هم سری بزند. نمی توانسته آن جا را نبیند و در آن جا تصرف کند. آن موقع فراماسونری مهم ترین کانون نخبگانی متصرف در جهان بوده است. سیدی که دارد نقشه تصرف جهان اسلام در برابر غرب مطرح می کند، نمی تواند این کانون را نادیده بگیرد و از آن اطلاع نداشته باشد و به آن جا سرک نکشد. اگر من هم به جای سید جمال بودم و همان نقشه را کشیده بودم به جمع های فراماسونری می رفتم. شاید اتفاقاً کسی بیاید و با تحلیل جامعی در مورد سید جمال بگوید شاید اگر سید به آن جاها سر نمی زد، برای او یک عیب بود. وارد کردن اشکال به حضور سید در جمع فراماسونری مثل این می ماند که بگوییم چرا الان فلان مهره ایران در موساد، اینتلیجنس و CIAنفوذ کرده است. این که اطلاعات ایران نتواند در آن جاها نفوذ کند، عیب است. توجه به این مسئله، مهم است. به نظر من سید جمال هیچ گاه انگلیسی نشد. به رقم این که با انگلیسی ها و به ویژه دربار انگلستان حشر و نشر داشت، هیچ گاه در دام انگلیس نیفتاد الا همان نکته ای که پیشتر عرض کردم؛ نسخه ای که سید جمال برای نجات و رفع مشکلات جهان اسلام طراحی کرده بود، علوم غربی بود. ما الان روی پایگاه انقلاب اسلامی ایستادیم و داریم بر علم غربی می تازیم و نقص ها و عیب های علم غربی را به تفصیل می فهمیم. بماند که همین الان هم اساتیدی در دانشگاه های ما هستند که به ضعف های مبنایی، روشی و روایی در علم جدید دارند، توجهی ندارند. سید جمال 150 سال قبل، مبارزه علیه غرب را در شرایطی آغاز کرده است که هنوز بحث در مورد مبانی علوم جدید چندان رونق نداشته است و حتی خود غربی ها هم نمی دانستند که این علوم از چه مبانی نشئت گرفته است. بنابراین نباید خیلی نقد به سید جمال الدین زد که چرا این اشکالات را ندانستی. سید با همه نخبگی که داشته است، فرزند زمانه خود است و او را باید به اندازه زمانه اش ارزیابی و محاکمه کرد. به صورت پسینی داریم سید را تحلیل می کنیم. من با نگاه به همین مسئله ها هست که عرض کردم من سید را یک مشعل فروزان در دوران تاریکی تاریخ معاصرمان می دانم. لذا وجود سید جزو مفاخر شیعه است. به هر حال ما داریم بر مبنای ظرفیت تاریخی به اشباع رسیده و به تفصیل رسیده انقلاب اسلامی سید را تحلیل می کنیم و نقدهایی به سید می زنیم. در مجموع، به نظر من سید هیچ گاه انگلیسی نشد هرچند اطرافیان سید مانند ملکم خان که از همکاران اوست و سر سید احمدخان از انگلیسی ها متأثر و بلکه کاملاً غربی شدند اما سید این چنین نبود. نوشته ها و مقالات سید هم به خوبی گواهی بر این ادعاست که سید در دام نظری غرب نلغزیده است. *در مورد همکاری سید جمال الدین اسدآبادی با میرزای شیرازی در تحریم تنباکو چه نظری دارید. برخی از مورخین معتقدند هیچ نقشی نداشته است. در مجموع ارتباط وی با آیت الله میرزای شیرازی چگونه بوده است؟ در زمان سید، دال مرکزی گفتمان اجتماعی، فکری و سیاسی شیعه میرزای شیرازی است نه سید جمال. سید جمال اگر بخواهد در مقایسه با مکتب میرزای شیرازی تحلیل بشود، در ردیف شاگردان دسته پنجم و ششم شاگردان میرزای شیرازی است و به لحاظ فکری، چندین طبقه بزرگ تر و صاحب نفوذتر از سید در مکتب درسی میرزای شیرازی حضور دارند؛ برخی از آن ها مانند میرزا محمدتقی شیرازی و مرحوم مقانی و مرحوم شربیانی بالفعل مرجع تقلید هستند و بعضی ها مانند آخوند خراسانی با یک واسطه مرجع می شوند؛ برخی مانند محمد تقی شیرازی، سید اسماعیل صدر و شیخ الشریعه اصفهانی با دو واسطه مرجع می شوند؛ بعضی مانند سید ابوالحسن اصفهانی و حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی با سه واسطه مرجع می شوند و بعضی نیز، مانند مرحوم مدرس و حاج آقا نورالله اصفهانی هرچند مرجع نشدند اما از علمای برجسته زمان خود بودند. آن موقع اگر سید جمال می خواست در سامرا به محضر درس میرزای شیرازی برود در ردیف هیچ کدام از این طبقات نبود. در ردیف های بعد از این قرار می گرفت. لذا بین سید جمال و میرزای شیرازی فاصله است. با همه این ها، آن چه که در تاریخ گفته می شود که سید جمال بر صدور فتوای میرزای شیرازی در تحریم تنباکو تأثیر گذاشته است یا این که گفته می شود میرزای شیرازی تحت تأثیر نامه سید جمال، فتوای تحریم تنباکو را صادر کرده، غلط است. ده ها نامه از سوی مردم، تجار و به ویژه از علما و مراجع محلی در داخل ایران مانند آقا نجفی اصفهانی و مرحوم میراز ابراهیم محلاتی به دست میرزای شیرازی در سامرا رسید. در کنار همه این نامه ها، یک نامه هم سید جمال نوشته است که این نامه را هم سید با اصرار و تحت تأثیر مرحوم آیت الله سید علی اکبر فال اسیری داماد آیت الله شیرازی نوشته است. ایشان مجتهد خطه جنوب و شیراز است. وقتی شرکت روژی برای استحصال تنباکو آمد، اولین جایی که دستگاه خود را پهن کرد، شیراز بود. آن زمان بیشترین جایی که زیر کشت تنباکو بود خطه فارس بود. سید علی اکبر فال اسیری آن جا قیام و مردم را تحریک می کند. لذا توسط دولت خیلی زود دستگیر و به بوشهر تبعید می شود و از آن جا نیز به بصره تبعید می کنند. وی در آن جا سید جمال الدین اسدآبادی را می بیند و سید جمال را برای نوشتن آن نامه تحریک می کند. آن جا عنوان می کند که من دارم برای این موضوع به سامرا نزد میرزای شیرازی می روم شما هم نامه ای در این باره بنویس که هر قلمی اثر خود را دارد. سید جمال هم آن جا نامه مفصلی می نویسد. وی در آن نامه به سبب اطلاعات بسیاری که داشته، کدهای زیاد و خوبی از کارهای استعمار در مناطق مختلف جهان اسلام می دهد. این نامه در کنار ده ها نامه دیگری که به میرزای شیرازی رسیده، حجت را بر میرزا تمام کرده و او فتوا را داده است. لذا نمی توان گفت که میرزای شیرازی لزوماً تحت تأثیر نامه سید جمال فتوا را داده است. مخصوصاً که رابطه شخص میرزای شیرازی با سید جمال رابطه علیه السلامی نیست. سید دو بار درخواست دیدار با میرزای شیرازی را داده و هر بار هم جواب منفی دریافت کرده است. مخصوصاً که هر دو بار واسطه اعلام درخواست ملاقات مرحوم نایینی که سوگلی آیت الله میرزای شیرازی، بوده است. حتی یک بار میرازی شیرازی به علامه نایینی می گوید که من کباده این آقا سید را نمی توانم بکشم. من برنامه های خودم را دارم. رابطه شان هم آن چنان رابطه خاصی نبوده است که اگر سید حرفی را بزند میرزای شیرازی ان را بر چشم بگذارد. البته به سید بی اعتنا هم نبوده است. مثلا ببینید یک نامه از سید جمال، یک نامه از میرزای آشتیانی و یک نامه از آقا نجفی اصفهانی از شاگردان خود رسیده است. روشن است که میرزای شیرازی اعتباری که برای این دو شاگرد خود که مرجع تقلید هستند و از شاگردان قدر و استخوان خورد کرده میرزا هستند، برای حرف سید جمال لحاظ نمی کند. اگر او بخواهد حرف کسی را هم گوش کند حرف این دو را گوش می کند نه حرف سید جمال. البته نامه سید جمال هم یکی از آن نامه هایی است که به دست میرزای شیرازی رسیده است. *گفتگو از اعظم امیروثوقی منبع: سایت بسیج اساتید استان همدان موضوع مطلب : گفتگو منوی اصلی آخرین مطالب آرشیو وبلاگ پیوندها آمار وبلاگ بازدید امروز: 13
بازدید دیروز: 9
کل بازدیدها: 108145
|
||