من یک خبرنگارم با کلی دغدغه ... |
||
جمعه 92 مهر 19 :: 4:29 عصر :: نویسنده : اعظم وثوقی
اینم یه شعر زیبای دیگه از آقای عابدینی هست: دل هر مشت رمل جنوب... خاطراتی از آسمان دارد روزگاری در این حوالی شهر... بوی باروت و دود و خردل داشت قسمتش بوده اینچنین انگار... پیش تابوت کهنه ای یک زن زنگ را مرشد جماران زد... شهر غرق حماسه شد دیدیم وزن تابوت روی شانه ی شهر... مثل داغ شهید سنگین بود گر چه قفل عقیده را جمعی... با کلید فریب دزدیدند ما به عشق تو زنده ایم آقا... ما به عشق امام می جنگیم با خدا عهد بسته ایم آقا... پای این انقلاب می مانیم . . . رمز این اقتدار و عزت را... هیچ کس جز خدا نمی داند موضوع مطلب : سکرات دل منوی اصلی آخرین مطالب آرشیو وبلاگ پیوندها آمار وبلاگ ![]() ![]() ![]() |
||